|
یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:, :: 22:47 :: حک شده توسط : رمیلیا
يکي بود يکي نبود اين داستان زندگي ماست.
هميشه همين بوده.
يکي بود يکي نبود گويي در اذهان شرقي مان نمي گنجد با هم بودن، با هم ساختن براي بودن يکي، بايد ديگري نباشد هيچ قصه گويي نيست که داستانش اين گونه آغاز شود، که يکي بود، ديگري هم بود همه با هم بودند.
و ما اسير اين قصه کهن، براي بودن يکي ، يکي را نيست مي کنيم
. از دارايي ، از آبرو ، از هستي .
انگار که بودنمان وابسته نبودن ديگريست.
هيچ کس نميداند ، جز ما . هيچ کس نمي فهمد جز ما.
و آن کس که نمي داند و نمي فهمد، ارزشي ندارد، حتي براي زيستن و اين هنري است که آن را خوب آموخته ايم:
هنر نبودن ديگري . .
نظرات شما عزیزان:
وب جالبی داری
maral
![]() ساعت11:39---14 آذر 1390
salam goli.webe taze mobarak!kheyli khoshmele!bazam miam apaye ghashangeto bebinam.rasti tasooa ro tasliat migam
![]()
![]() |